محل تبلیغات شما



 

سیدعلی نقی حسینی دشتی فرزند حاج سیدمحمد فرزند سید علی اکبر است که در سال 1242ش در روستای میانخره از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود از شجره طیبه سادات حسینی دشتی است.در زندگی بسیار منظم و با فراست بود.مطالعه ودانش اندوزی گمشده آن بزرگوار ودر کسب معرفت سیری ناپذیر بود.

به گزارش "چغادک نیوز"، به نقل از ترنم دشتی:گروه تاریخ و فرهنگ: تاریخ مقاومت مردم استان ولایتمدار و استعمار ستیز بوشهر تاریخ پر شکوهی است که به دلیل عدم توجه مناسب به این مولفه مهم فرهنگی، اسناد و نوشته مهم در این خصوص زیر خروارها خاک جای گرفته اند و در آستانه فراموشی قرار دارند.

مهم است که فرزندان این مرز و بوم تاریخ مقاومت ملت خود در برابر سلطه افکنی و دست اندازی بیگانگان، بخصوص استعمار پیر را به خوبی بشناسند به همین منظور جمعی از جوانان استان بوشهر با عنوان "ستاد کنگره بوشهر دو قرن مقاومت" با احساس نیاز به معرفی این تاریخ درخشان سعی دارند با برنامه های مختلف و تولید محتوا و خلق آثار هنری و رسانه ای به معرفی این مولفه مهم تاریخی- فرهنگی بپردازند. 

نسب و تولد

سیدعلی نقی حسینی دشتی فرزند حاج سیدمحمد فرزند سید علی اکبر است که در سال 1242ش در روستای میانخره از توابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود از شجره طیبه سادات حسینی دشتی است.در زندگی بسیار منظم و با فراست بود.مطالعه ودانش اندوزی گمشده آن بزرگوار ودر کسب معرفت سیری ناپذیر بود.

مرحوم حجه الاسلام والمسلمین آغا علی نقی حسینی دشتی ابن مرحوم حاج سید محمد ابن مرحوم حاج سید علی اکبر ابن سید نظام الدین  ابن سید بهرام ابن سید عبداللطیف ابن سید میر بهرام ابن سید رضا می باشد ولادت ایشان در تاریخ 9 ماه جمادی الثانی سال 1287 قمر در روستای از روستاهای شهرستان دشتی مشهور به میانخره ودر تاریخ 13 شوال سال 1358 قمر در گذشت با همه مشکلاتی که در زندگی داشت محصوصا در تحصیل هزینه زندگی ومعیشت در دست یابی به کمالات ورسیدن به در جات علم ودانش از کوشش وجدیت باز انایستاد.

 

تحصیل و طلبگی

تحصیل را در مکتب خانه موطن ( میانخره ای ) خود شروع می کند و در نزد پدر به آموختن کتب معمول روز و حسن خط و مقدمات صرف و نحو مشغول می شود.حوزه های کوچک تدریس زیر نظر علمای مناطق دشتی در چند روستا دایر گردیده در خورموج با عنایت محمد خان،در بردخون،در کردوان،زیارت و حیدری به اهتام و تعلیم عالم بزرگ دشتی شیخ عبد النبی مراکز مختصر و محدودی تاسیس گردید.

آقا حاج سید محمد پدر آقا حاج سید علی نقی در میانخره با دعوت از معلمی آشنا و مدرسی توانمند به نام شیخ عباس حاج علی مدرسه علمی بر پا می کند که مورد تایید و تشویق خان با فضل و کمال،ادیب و شاعر و مالف واقع می شود.آقا علینقی تحصیلات را در همین اماکن و نزد معلمان فرزانه فرا می گیرد. توجه خان به علم و عالم و متعلم موجب حضور علما و دانایان در منطقه دشتی به خصوص در خورموج می گردد مجلس خان و شخص او خود حلقه درس و حضور مدرس با تسلط و علاقه مند را تشکیل می دهد.

بعدها میرزا علی معلم بردستانی با دعوت جمال خان توانست به کارهای علمی و ادبی و کتابت و استنساخ  کتاب رواج و رونق چشم گیری بخشید.

یکی از پایه گذاران مدارس چنانکه بدان اشاره شد عالم متحبر و با تقوی و متنفذ مرحوم شیخ عبد النبی دشتی است . آیت الله سید علینقی یکی از طلاب بر جسته و مصمم درس شیخ است. با نبوغ و استعداد خارق العاده استاد را متوجه خود ساخت و با اهتمام و اعتنا خاص به کارش نظر داشت.در سفر و حضور وی را مصاحبت می رد و بهترین جلیس برای او بود.روابط استاد و شاگرد به صورت مصابحتوهم طرازی متظاهر گشت.

در وطن خود دشتی درک حضور عده ای از علما نمود واز فیوضات آنها بهره مند شد از جمله مرحوم شیخ عبدالنبی که در برد خون حوزه ی علمیه داشت صرف ونحو را از او فرا گرفت پس از آن برای تکمیل مدارج علمی به نجف اشرف مهاجرت نمود .در آنجا خدمت اساتید منطق واصول وقسمتی از لمعهی دمشقیه وشرح آن بهره مند شئ پس از مدتی در اثر سختی تامین هزینه زندگی ومعیشت بر خلاف میل باطنی به وطن بر گشت در نجف اشرف در ارتباط با علوم عربی وتبحر در آن انگشت نما بوده است.

آ ن مرحوم در عبادت وتلاوت قران وادعیه وسایر عبادات سخت کوشا بوده وبه خاطر مراجعات فراوان که مردم به حضور وی داشتند وفرصت عبادت از او گرفته می شد گاهی به باغ ها ونخلستان می رفته ودر انجا به عبادت ونماز می پرداخته است.

خانه آن مرحوم شب وروز پناه وجایگاه فقرا ومستمندان بوده مهمان ها مرتب در رفت وآمد بودهاند بیان این مختصر گنجایش فضایل فراوان وخصال پسندیدهی او راندارد.

شاگردان

در علوم عربیت عدهای از علم او خوشه چیده اند که از ذکر همه ی انها معذوریم وفقط بعضی را نام می بریم

الف - مرحوم ایت اللعظمی حاج احمد دشتی نجفی

ب-ادیب وشاعر توانا سید صادق نبوی.

 

تالیفات مرحوم اغا علی نقی

1-سفرنامه

2- نامه ای به هیئت مشروطه

3-جزوه هایی در ادعیه

4- حاشیه ای بر منظومه اش در نحو که حضرت ایت الله حاج شیخ عباس  حاجیانی دشتی در شرح منظومه آورده است.

5-حاشیه ی بر شرح صمدیه سید علیخان که در کتابخانه شیخ ابوطالب اسلامی بهبهانی موجود می باشد

6- منظومه در نحو که 734 بیت می باشد که پس از مراجعت از نجف اشرف به وطن آن را به نظم آورده است کاشف از اطلاعات ایشان در صرف ونحو ولغت وشعر است.

کتاب منافب منظومه

ج-مرحوم شیخ عباس مزارعی نویسنده ی کتاب منافب منظومه که دو جلد آن چاپ شده وجلد سوم چ نشده است.

د-سید نعمت سجادی

ه -سید غلامحسین ابطحی.

عزیمت به نجف

با سپری شدن مراحل نخستین طلبگی در محیط ابتدایی و محدود و مسدود دشتی با اراده تکمیل تحصیل عزم نجف کرد.با حضور در مجمع عظیم علمی آن جا و شرکت در مجالس درس و ورود در مباحثه و محاوره وسعت اطلاع،قدرت و تسلط بر قواعد و احکام علوم ادبی و بسط ید در لغت بسیار گسترده و ژرف عرب مدرسین را به اعجاز و محصلین را به حیرت انداخت.

چند سالی را نزد علما و مراجع نجف به تحصیل پرداخت ولی با اصرار پدر که دوری او را نمی توانست تحمل کند مجددا به وطن خود یعنی روستای میانخره برگشت.لازم به ذکر است که ذهن جستجوگر و فعال و قدرت تجزیه و حافظه عجیب سید علی نقی به حدی بود که در همان چند سال مختصر به اندازه سال های متمادی کسب فیض کرد و به قضاوت علمای برجسته نجف تا حد اجتهاد پیش رفت.ولی دست تقدیر نگذاشت به مقاماتی که بیش از این لایق بود دست یابد.

تصویر  سید علی نقی دشتی به همراه برادرش

درجه اجتهاد

سید علی نقی دست از کسب علم برنداشت و سید پس از مدت کوتاهی که در میانخره می ماند مجددا برای ادامه تحصیل به شیراز عزیمت می کند و از محضر مبارک عالم ربانی و مرجع والامقام حاج آقا میرزا علی شیرازی که در شیراز حوزه علمیه عظیمی بر پا داشته بود کسب فیض می کند تا جایی که از ایشان اجازه دخل و تصرف در امور شرعیه و بطور کلی به درجه اجتهاد می رسد و بعد از آن به روستای میانخره باز می گردد و مدرسه علمیه روستا را مجددا راه می اندازد و میفرماید: "هر کس به نان و خرمای من راضی است به اینجا بیاید و درس بخواند"

 

شاگردان

علاقمندان زیادی به آن حوزه جذب شدند که بعضی از آنها عبارتند از: " شاگردانی نظیر ابراهیم مزارعی(صدیق)، سید محمد طاهر شهر یاری(شفیق)، سید محمد صادق نبوی، سید محمد باقر دشتی میانخره ای، ملا محمد علی مزارعی، سید عباس رکنی چارکی، سید غلامحسین ابطحی چارکی، سید عبدالله علوی و بسیاری از علما منطقه که جملگی مشهورند ،در محضر خود پروراند"

از جمله علمای بزرگ این حوزه حضرت آیت الله حاج میرزا احمد دشتی صاحب تفسیر _ روضه البهیه _ می باشد که مدیر مدرسه علمیه حضرت ولی عصر(عج) قم و استاد حوزه های علمیه نجف و قم می باشد و در ردیف مراجع تقلید است.

 

طبع شعر

یکی دیگر از خصوصیات بارز ایشان  داشتن طبع شعركه  نمونه اي از دبيتي هاي ايشان بسيار در محافل ومجالس خوانده مي شود ودر قسمت خانمه ديوان محزون دشتي اشعاري از اغا علي نقي اورده شده است علاقه مندان مي توانند با مراجعه به ديوان ايشان اين اشعار ببيند وديگر سرودن الفيه اي كه بنا به فرموده ي مرحوم ايت الله گلپايگاني اگر الفيه آقا علي نقي كامل مي شد الفيه ابن مالك را از مدارس بيرون مي كرد نا گفته نماند الفيه هزار بيت شعر است كه مضامين نحوي دارد .

قلم شیوا

قلم شیوای آقاسیدعلی نقی حسینی دشتی هر خواننده ای را جذب می کند، یادداشت وقایع وخاطرات روزانه زندگی اعم از سفر وغیره است.از میان آثار نثری ایشان به زبان فارسی می توان به سفرنامه دشتی اشاره کرد.سفرنامه خوزستان،دیدار حجاج بیت الله،شجره نامه سادات میانخره،بردخون ودشتی از دیگر آثار علی نقی دشتی است.

بُعد ی و اجتماعی

در مسایل اجتماعی وی زمان خود صاحب اطلاع ونفوذ بود ودر قیام دلیر مردان دشتی وتنگستان با فتوا وتشویق سران محلی نقشی موثر ایفا کرد.

 سرانجام این آفتاب درخشان زهد وعلم و تقوی در سال 13ش در روستای میانخره دار فانی را وداع گفته ودر همانجا مدفون است.

 

 

نمونه ای از دوبیتی های آقا علی نقی در قسمت خاتمه دیوان محزون دشتی

زهجرانت مرا داغــــیست بر دل         که تا م به جان بگرفته منزل

پس از صد سال گر خاکم ببویند          کنند اشمام بوی سوزم از گل

*  * * * *        

دریغا کز چمن سرو روان رفت           بهـــــار عمـــــر بر باد خزان رفت

به صد حسرت به هنگام جوانی          به جا ماندم چو گرد کاروان رفت

* * * * *

به حسرت زیر خاک تیره خفتم          رموز سوز ذل با کس نگفتم

هر آن لاله که از خاکم بروید          نشان زان داغ دارد کش نهفتم

* * * * *

اجــــــل از ما بــــرد هر روز یـــاری          هـــم روزی بـــرد ما را به زاری

نبودی کاش رسم وصل و هجران          گه تا دل را نبو د این داغ داری

* * * * *

 

نمونه ای از دستخط ودست نوشته های

در سرودن شعر به زبان عربی وفارسی وبه لهجه محلی دشتی مهارتی تمام داشته است در زیر نمونه ای از اشعارایشان  آورده می شود

از اشعار اوست به فارسی در ترجمه ی شعر شاعر عرب:

یا لیتنی کنت صبیا مرضعا                    تحملنی الذلفا حولا اکتعا

اذا بکیت قبلتنی اربعا                          اذا ظللت الدهر ابکی اجمعا

کاش بودم من صبی شیر خوار                تا مرا ذلفا گرفتی در کنار

گاه گاهی گر یه ام گر  می گرفت          بوسه می زد بر لبانم چند بار

چونکه ذلفا عادتش بودی چنین             گریه می کردم تمام روزگار

همان روزی که خاک من سرشتند             غبار غم به نام من نوشتند

ببارید بر گلم بارانغم را                          زبختم تخم محنت را بکشتند

                            *       *       *

جوانی وزمان وصل احباب              برفت از من چولذت که در خواب

چو محبوبم ز هر لذت کنون دور         به سویم تیر هر رنجی است پرتاب

زهجرانت  مرا داغیست بر دل          که تا م به جان بگرفته منزل

پس از صد قرن  اگر خاکم ببویند         کنند اشمام بوی سوزم از گل

                                 *      *       *

گنون از داغ  هجرم اشک باری          دمی دیگر لبی پر خنده داری

بلی مر مردگان را نزد احیا           اساس دوستی نبود قراری

                            *       *       *

عجب زین دوری ای جانا که ما راست         امید وصل آن گویا نه پیداست

 مگر ما نون  وتنوین مضافیم                  که منع وجمعشان در اصل مجراست

                                *       *         *

 زبان محلی

مو عشکت  تو دلم ام میت پنه بیت          چشم نا مهرتم یه  هو اوش میت

تش عشکت  دل موش واتواندن              نه او چش خین دلن ری گپ شی یم میت

 

قصیده ای در رثاء شیخ ابو تراب بوشهری

و نیز از او قصیده ای در رثاء شیخ ابو تراب بوشهری(شیخ ابوتراب ابن شیخ داوود بحرانی بوشهری :نامبرده خواهر زاده شیخ محمد حسین مجاهد برازجانی  از مجاهدان قیام مردم جنوب علیه استعمار انگلیس وبانی مدرسه سعادت مظفری بودند که در شهر بوشهر توسط شیر محمد تنگسیر طی یک واقعه شور انگیز به قتل رسید که جریان قتل شیخ ابوتراب توسط صادق چوبک در قالب داستانی به نام تنگسیر آمده است که بعدها تبدیل به سناریو فیلمی بنام  شیر محمدتنگسیر شد .مرحوم علامه امینی واقعه قتل شیخ ابو تراب در کتاب شهدای راه فضیلت ورسول پرویزی در کتاب شلوارهای وصله دار بیان کردند.) که در زمان او کشته شده است: 


یا دهر جدد حزنک الایام                      وتضاعفت شجواک و الالام
وتوقدت تحت الضلوع و اخمدت              جمرات هم کنها الاعوام
کیف الس لذی الجوی و یزیده            فی کل آن فی الضرام ضرام
لم انس فعل الرجس و هو محمد           وله ابو جهل الخبیث امام
قتل التقی الحبر شیخ ذوقی التقی         میزان عدل فی الوری بحذام
اعنی الرضی اباتراب من له                  بابی تراب موصل وختام

*      *       *
به حسرت زیر خاک تیره خفتم              رموز سوز دل با کس نگفتم
ولی هر گل که از خاکم بروید               نشان ز آن داغ دارد کش نهفتم

                            *      *       *
برد از ما اجل هر روز یاری                   به روزی هم برد ما را به زاری
نبود ای کاش رسم وصل و هجران         که تا دل را نبود این داغداری

                              *        *        *
ز باد صبح خاطر چون کنم خوش          که هر دم از غمی سوزم در آتش
فراق دوستم فرسوده چون خاک         چه سود از آب جوی و جای دلکش

                                *      *       *
تو ای مه روی من رفتی چو در خاک         دگر مه گو نتابد رخ برافلاک
چه سرو قامتت جا در لحد کرد             تن هر سرو هم بادا چو خاشاک

                              *       *       *
چسان آسایم از داغ غمت دل                 که از یادت دمی دل نیست غافل
به سر خاک و به جان آتش به رخ اشک      از این حالت دگر دل را چه حاصل

                                     *        *         *
جوانان چون بستان پا گذارند                به سیر سرو وگل دلشاد دارید
به یاد قد و روی گلعذاران                      بسوزد دل ز دیده اشک بارید

                           *       *        *
ندارم ذوق سیر باغ و گار                که سرو وگل بود در چشم من خوار

ز نرگس چشم وز غنچه لب دوست          کنم یاد وشوم ازدیده خونبار

                                   *        *         *                                      
اگر خواهی کنی سر از تنم باز           به زیر تیغ می خوابم به صد ناز
چو ازین دم گرفتد چشمم به رویت        ز تو ناکشته گیرم خون خود باز

                                      *        *      

درباره ی شهدای کربلا


به بلبل گیفت جغدی با دو صد سوز    که ای در باغ گل جا کرده هر روز 


همی داری ز وصل گل تو دل شاد      گزینی جا به شاخ سرو و شمشاد


نسیم از باغت آرد نکهتی باز             شوی هر دم ز شادی نغمه پرداز


ز ایین وفا دوری به پیشم             ز کیش مهر مهجوری به کیشم


چرا ناری ز باغ کربلا یاد چه          بس گلها که در وی رفنه بر باد


پس از چشمان پر خون عزیزان         پس از زلف تر از خون جوانان


به خاک اغتاد قد شهسواران            به خون آلوده روی گلعذاران


ز قحط آب لبها خشک و پژمان           به خاک آغشته خط ماه رویان


نیاید هیچ شرمت ای دل آزار               که خود با نرگس وسنبل کنی یار


هنوزت با سر و سورت بود کار           هنوزت گل نباشد در نظر خار


هنوزم جویبار و سبزهع خواهی          به خود نایی در این ره هیچ گاهی 


بشو با من سوی ویران تو همراه         موافق شو به من در اندوه آه


بریز اشکی چو من از سوز طفلان         غم آوارگان یاد آر و خوش خوان

 

بگوییم ای جهان ناستوده                      چه لعبتها همت در کار بوده


کنی آل نبی از خانمان دور              حرم از ذوالحرام سازی تو مهجور


ز نزهتگاه انس آری به ناگاه               دهیشلن جای در وادی جانکاه


نخست ایشان همی مهمان بخوانی       سپس نه آب بدهیشان نه نانی


 به جای آب آب تیر و شمشیر              نه بربرنا تو را رحمی نه بر پیر


و نیز از اوست درباره ی مصیبت کربلا:


به خاک کربلا زینب چه برگشت            دوباره روز آن بی کس چه شب گشت


بگفت ای خاک اینم یک ورود است         که از سوز دلم آهم چه دود است


به دی اینجامرا همره شهی بود             به دیجور غمم اینجا مهی بود 

 

  کنون اینجا مهم اندر مغاک است       نهام جسم شهم در زیر خاک است

 

ز کین پر بیم و ویران مآمن من           شده بر باد فتنه گلشن من


مرا بد گلشنی اینجا پر از گل              پر از سرو و پر از نسرین و سنبل


همه غنچه که گردش شبزه رسته         همه نرگس که با لاله نشسته


کجا آن نرگس شهلا و سنبل                 کجا آن شبزه و آن غنچه و گل


 خزان کین گلم را داد بر باد                     به خاک افتاد قد سرو شمشاد


نه گل مانده به جا نه سرو شمشاد            همه رفته به باد از جور بیداد


پس از لاله رخان لاله مرویاد              پس از سبزه خطان هم سبزه گم باد


 بگوییم ای جهان ناستوده                  چه لبعت ها همت در کار بوده


 نیامد هیچ شرمت ای دل آزار             که خود با نرگس و سنبل دگر بار


نمونه ای از منظومه


فأسأل الله تمام العمل    و الحفظ من کل خطاٌو زلل 

  
فامنن علی رب بالاجابة   و أحسن الجزاء و الاثابة


و بر بی عند انقضاة الاجل   ثم ارق بی الی سنی المنزل


کلمة النحاة قول مفرد   کلامهم لفظ مفید یقصد


أقسامه ثلاثة و لم یزید    شیء علیها فی الصیح المعتمد


اسم و فعل ثم حرف فانفصل   اولها عن الاخیرین بأل


و الجز و التنوین و الثانی انفرد   بحرفی التنفیس و الجزم و قد


 و الحرف لا وسم له فقد حصل بفقده الوسم له وسم کهل

 

آخرین نگاشته ها

 

نمونه ای از دوبیتی های آقا علی نقی در قسمت خاتمه دیوان محزون دشتی

زهجرانت مرا داغــــیست بر دل         که تا م به جان بگرفته منزل

پس از صد سال گر خاکم ببویند          کنند اشمام بوی سوزم از گل

* * * * *

دریغا کز چمن سرو روان رفت           بهـــــار عمـــــر بر باد خزان رفت   

به صد حسرت به هنگام جوانی          به جا ماندم چو گرد کاروان رفت

* * * * *

به حسرت زیر خاک تیره خفتم          رموز سوز ذل با کس نگفتم

هر آن لاله که از خاکم بروید          نشان زان داغ دارد کش نهفتم

* * * * *

اجــــــل از ما بــــرد هر روز یـــاری          هـــم روزی بـــرد ما را به زاری

نبودی کاش رسم وصل و هجران          گه تا دل را نبو د این داغ داری

* * * * *

سرانجام

سرانجام این آفتاب درخشان زهد وعلم و تقوی در سال 13ش در روستای میانخره دار فانی را وداع گفته ودر همانجا مدفون است.

 منبع:وبلاگ وزین مسیله عبدی سرزمین نیاکان منhttp://vhud.blogfa.com


چنان چه گفته شد شهر خورموج مرکز شهرستان دشتی که 82 کیلومتر تا بوشهر فاصله دارد . درباره نامگزاری خورموج حدس هایی زده اند و معانی مختلفی از جمله خون و موج و خُو ر موج به معنی محل موج زدن خون یا موج زدن نور خورشید بیان داشته اند اما به نظر نگارنده این سطور ،معنی خورموج بسیار زیبا تر و برازنده تر از این معانی است و باید شکل و صورت تحریف یافته هرمز» باشد یعنی هرمز به تدریج به هرموز و خرموز وخورموزو خورموج تبدیل یافته که این نام ساسانی است و در اصل هورمزد و هورمُز بوده است بوده است هور به معنی خورشید و سرور و مَز»و مَزدا» به معنی مقدس ، دانش، هوش، حافظه،دانایی، پس می توان این شهر را خوشید مقدس یا سرور دانا دانست و با عنایت به این که روزگاری قبل از اسلام بیشتر این نواجی زردشتی نشین ، همچنین محل توجه ساسانیان بوده است ، حضور کلمه هرمز در ریشه نام خورموج بعید نمی نماید. البته این یک اظهار نظر است که نگارنده به آن اعتماد دارد اما و جود معانی دیگر برای خورموج و یافتن آن به عهده محققان است. هرمز و هورمز به معنی روز اول هر ماه نیز هست، چنانکه فردو سی در شاهنامه در باره پیدایش نوروز یا روز تو اول سال گفته است.

سرسال نو، هرمز فروردین              برآسود از رنج،تن، دل زکین

به جمشید برگوهرافشاندند           مرآن روز را روز نو خواندند

هرمز فروردین به معنی روز اول فروردین است . و هرمز در اصل هورموج و هورموغ و خورموغ بوده است.

اگر چه اطلاق نام دشتی براین منطقه به قرن هفتم هجری و عصر اتابکان فارس می رسد اما وجود آثار باستانی و بقایایی از قلعه ها، سدها و آب بندها، سنگچین جاده ها و تپه های حفاری نشده، کوشک های ویران شده و بسیاری از آثاردیگر، نشان می دهند که این سرزمین از تمدن دیرینه و ست جمعیت فراوان در اعصار باستانی برخوردار بوده است. از همه مهم تر وجود رود خانه مند (mond) که چندین هزار سال است در این منطقه جاری است همچنین حضور پر صلابت کوه مُند» نشان از قدمت این نواحی می دهد زیرا می دانیم که مُند» یا موند» یک واژه عیلامی است که بعدن وارد زبان فارسی شده و واژه مندستان را با پسوند فارسی از آن ساخته اند. یونانیان این رودخانه را کاملاً می شناخته و آن را سیتیو گاگوس» یا سیتا» می گفته اند و چون از گذشته های دور کرانه رودخانه ها محل تمدن و توقف اقوام مختلف بوده اند ودر دو سوی رودخانه مُند نیز ظاثار زندگی و تمدن دیرینه مثل کلات مند ، جدول بندی و تقسیم آب و بقایای محل ست به فراوانی دیده می شود. همچنین آثار تاریخی دیگری از جمله کلات دیالی در سه کیلو متری جاده چاوشی به باشی، قلعه دختر در ارتفاعات لاور ساحلی و . همه نشان از قدمت این منطقه دارند.

        دشتی علاوه براینکه در طول دویست سال اخیر مرکز علما و اهل علم و هنر بوده و در واقع در هر گوشه آن دارالعلم کوچکی وجود داشته است حضور دلاوران ومبارزان این خطه در مقابل هجوم بیگانکان و مبارزه آن ها تا پای جان نیز از اهمیت فراوانی برخورداراست.

در میان سلسله خان های حاجیانی دشتی، نام محمد خان دشتی فرزند حاجی خان چون شبچراغی می درخشد این سخن نه به معنای تأیید مقام خانی او است بلکه در کسوت شاعری، نویسندگی مردم داری و رعیت پروری و نیز شرکت در مبارزه ضد استعماری در هجوم سال 1273 ه.ق نیروی های انگلیسی به بوشهر نام او را بلند آوازه ساخته است.محمد خان را می توان از اعجوبه های روزگار خود دانست زیرا طبع لطیف شاعری ونکته سنجی ظریف نویسندگی را با خشونت ت در لباس خان، یک جا با هم جمع نموده است. این نکته قابل ذکر است که بیشتر خان های جنوب در منطقه بوشهر از طبع شعربرخوردار بوده اند مثل آثار و اشعاری که از احمد خان انگالی و غضنفرالسلطنه برازجانی و احمد خان دشتی و دیگر خان ها بر جای مانده است اما شاهکار شعری محمد خان دشتی برتر از آثار دیگران است.

آثار تاریخی و مکان های دیدنی دشتی

                وجود آثار دیگری در مناطق دشتی از جمله قلعه دختر در لاور ساحلی اتاق چهار تاق در روستای بنو، چاه بردی در کاکی، اشکفت گوری در کاکی بازمانده های یافت شده از بندر نجیرم در نزدیکی روستای زیارت که براثر طغیان رود مند، قرن ها پیش ویران شده است. تل گوری یا تل گبری یا کوشک دشت در سه کیلومتری جنوب روستای چاه حسین جمال و آثار فراوان دیگر همه حاکی از قدمت و دیر سالی این منطقه می دهند.

     بناهای دیگر دشتی که در یک یا دو قرن اخیر ساخته شده اند نیز قابل توجه ودیدنی هستند. قلعه جمال خان یا محمد خان دشتی در خورموج که امروزه فقط یک برج از آن باقی مانده است، قلعه شُنبه و آسیاب شُنبه در این روستا، قلعه رئیس غلام در لاور رزمی همچنین قلعه رزم آباد. عمارت شیرینه در شش کیلومتری مشرق خورموج در تنگ شیرینه و درکنار کوه بیرمی همه و همه از آثار زیبا و مکان های دیدنی دشتی محسوب می شوند مسلم است اگر صنعت گردشگری در این استان رونق گیرد مناظر دیدنی دشتی مخصوصاً کلات مُند و قلعه خورموج به عنوان تاریخی ترین و زیباترین اماکن به حساب خواهند آمد. همچنین عمارت شیرینه می تواند یکی از بهترین مناظر توریستی و تفریحی باشد.

برگرفته شده از کتاب استان زیبای بوشهر نویسنده دکتر سید جعفر حمیدی


محدوده ای از استان بوشهر که امروز به نام شهرستان دشتی شناخته می شود و از جنوب به شهرستان های جم و دیر, از شمال به دشتستان و تنگستان, از شرق به شهرستان فراشبند استان فارس و از غرب به خلیج فارس منتهی می شود در طول زمان اسامی مختلفی داشته و محدوده آن غیر از این بوده که امروز, وجود دارد

محدوده ای از استان بوشهر که امروز به نام شهرستان دشتی شناخته می شود و از جنوب به شهرستان های جم و دیر، از شمال به دشتستان و تنگستان، از شرق به شهرستان فراشبند استان فارس و از غرب به خلیج فارس منتهی می شود در طول زمان اسامی مختلفی داشته و محدوده آن غیر از این بوده که امروز، وجود دارد.

در روزگار حکومت خاندان قاجار ،ضابط نشینی با همین وسعت و عنوان بوده است.پیش از قاجارها گاهی جزیی از قلمرو شیخ بوشهر و گاهی که اوضاع حکومت مرکزی پریشان می شده است به کسب استقلال ی و اقتصادی متمایل می گشته است.در دوران صفویان جز قلمرو مالیاتی بزرگتری موسوم به گرمسیرات فارس بوده و قبل از آن گویا وضعی شبیه به روزگار پس از صفویان داشته است.

ابن بلخی از دبیران مالیاتی عهد سلجوقی در کتاب خود به نام فارسنامه که برای راهنمایی عوامل مالیاتی اتابکی فارس به رشته تحریر در آورده، از این ناحیه تحت عنوان ماندستان یاد کرده است و آن را جز خوره شاپور شمرده که شاپور خوره از تقسیمات ایران قبل از اسلام بوده است.خوره به واحدهای کوچکتری به نام تسوج منقسم می شدهو گویا محدوده فعلی شهرستان دشتی یک تسوج را تشکیل می داده است.

حمد اله مستوفی که در اواخر عهد مغول کتابی تحت عنوان نزهه القلوب در علم جغرافیا برای مطالعه علاقه مندان به این رشته تألیف کرده همان بیانات ابن بلخی را تکرار نموده است.

تمام اطلاعاتی که راجع به تاریخ جغرافیایی شهرستان دشتی در کتب متقدمین ضبط شده محدود به همین است که بیان شد.اطلاعات تاریخی محض راجع به این شهرستان هنوز کمتر از اطلاعات جغرافیایی است.

اطلاعات مکتوب ما راجع به عهود اولیه ست انسان در شهرستان دشتی تقریباً صفر است. هیچ گونه کاوش علمی نیز در این پهنه صورت نگرفته است.بنابراین تنها راهی که برای تحقیق در گذشته دور این ناحیه باقی می ماند مراجعه به ریشه کلماتی است که با توحه به ساختمان خود می توانند مورد مداقه قرار گرفته و اندکی از گذشته را بازگو نمایند، که در پی به بررسی آنها خواهیم پرداخت.

در ابتدا به واژه ماندستان مراجعه می کنیم که ابن بلخی در کتاب خود آن را برای نامیدن این ناحیه به کار گرفته است.بدون شک ماندستان مأخوذ از نام رود مند است که سرزمین های اطراف را به این نام موسوم نموده است.درباره ریشه ماندستان هیچ گزارش تاریخی مکتوبی وجود ندارد اما یک روایت شفاهی می گوید زمانی که حضرت ابراهیم شروع به بازسازی خانه کعبه نمود تمام کوه ها راه افتادند و خود را در معرض تماشای وی گذاردند تا اگر مناسب ببیند از مصالح آنها برای ساختن خانه استفاده نماید ولی این کوه از جای خود حرکت نکرد و ماند؛ به همین دلیل به کوه مند معروف شد و رودی که از کنار آن می گذشت را رود مند نامیدند به همین سان سرزمین های اطراف این رود را ماندستان گفتند.این داستان بغرنج تر از آن است که برای رد آن مجبور به اقامه حجت باشیم.

آنچه در مورد این واژه پذیرفتنی تر است این است که این رود قبل از وصول به دریا، مانداب» یا باتلاقی را تشکیل می داده که نام خود را نیز به عنوان رود مانداب برساخته است و بعدها بر اثر کثرت استعمال، واژه مانداب به مند تغییر یافته است.به ویژه محدوده کم ارتفاعی در جبهه جنوب شرقی این کوه قرار دارد که امروزه شوره زار خشک و لم یزرعی موسوم به مسیله است، دقت در کلمه مسیله نیز می تواند ما را به وجود مانداب یا باتلاقی از یاد رفته رهنمون گردد.

واژه بعدی که می بایست مورد بررسی قرار گیرد کلمه خورموج است که اکنون عنوان مرکز شهرستان دشتی است.تلاشهایی که تاکنون برای ریشه یابی این عنوان صورت گرفته، آن را تغییر یافته کلماتی چون هرمزد و یا خون موج قلمداد کرده که تعابیری گمراه کننده اند زیرا در جای دیگری دیده نشده است که واژه هرمزد به خورموج یا چیزی شبیه آن تغییر کند و نیز هرگز در این برهوت خاموش آن قدر موجود زنده وجود نداشته تا با ریختن خود آنها بتوان دریای مواج قرمزی را ایجاد کرد تا آیندگان نام خون موج را از آن جشن اهریمنی به خاطر بسپارند؛ همچنین میدان مناسبی برای جنگ بزرگی نیز نبوده تا لشکرهای گران به دوئلی خونین در آنجا دست زنند.

گمانه زنی در مورد کلمه خورموج این عقیده را تقویت می کند که این واژه منشایی عیلامی دارد و اصل تحریف نشده آن را می توان در کتیبه پیروزی شوتروک ناتا پادشاه بزرگ عیلام میانی یافت که در حین شمردن فتوحات خود از شهرهای شمالی شروع می کند و پس از لیان بلافاصله عنوان خودیمری را درج کرده است و از آنجا که تطابق لیان با بوشهر کنونی ثابت شده و خودیمری در جنوب آن قرار داشته می توان ادعا نمود که ارتباطی میان این کلمه و خورموج کنونی وجود دارد.به ویژه این که میخاییل میخاییلویچ دیاکانوف، محقق بزرگ روس، در کتاب معروفش به نام تاریخ ماد محل احتمالی خودیمری را در حدود خورموج فعلی تصور می کند.همچنین قابل ذکر است که در سال ۱۳۸۲ شمسی در حین یک عملیات ساختمانی در روستای عربی واقع در شمال خورموج آثاری کشف شد که شباهت زیادی به آثار عیلامی داشت.

سومین واژه قابل بررسی کاکی» نام دومین شهر عمده این شهرستان است که می توان با رعایت شروطی آن را به دوره پیش از ورود آریاها مرتبط ساخت.جرج کامرون در یکی از کتابهایش که تحت عنوان ایران در سپیده دم تاریخ توسط حسن انوشه به فارسی برگردانده شده است ضمن برشمردن جنگهای تیگلاث پیلسر سوم (۷۲۸ ـ ۷۴۶ قبل از میلاد) در کوههای آذربایجان اسامی افرادی که در مقابل این پادشاه قهار آشوری ایستادگی کرده اند نام کاکی را نیز ذکر می کند.این کلمه در زبان آشوری و سایر زبانهای وابسته به آن هیچ معنایی ندارد.با این پیش فرض، اگر که این واژه کوتاه شده واژه دیگری نباشد و بتوان به طور منطقی فاصله جغرافیایی و در نتیجه نژادی و زبانی بین این ناحیه و آذربایجان را نادیده گرفت امکان انتساب این کلمه به دوره مذکور به وجود می آید.

به هر صورت مراد از صدور این مقدمه نسبتاً طولانی، ارایه دلایلی برای اثبات وجود اجتماعات انسانی در اعصام متقدم در این ناحیه بوده است که ظاهراً قابل پذیرش می باشد.

همانطور که می دانیم آریاها در هزاره اول قبل از میلاد به طور کامل در فلات ایران مستقر شدند و پس از آن، تلاشهایشان را برای تشکیل یک حکومت ملی در این پهنه آغاز کردند.مادها در قرن هفتم قبل از میلاد دولتی محلی در شمال غربی نجد ایران تشکیل دادند و با پیروزی بر آشور شهرت جهانی کسب کردند اما دیر نگذشت که قدرت را به پارس ها واگذاردند.بنیانگذار واقعی دولت پارس کورش بود اما داریوش که پس از یک دوره آشفتگی به حکومت رسید با اصلاحات خود توانست دوام این دولت جهانی را تضمین نماید.از میان اقدامات گوناگون داریوش، یکی اسکان عشایر پارس در نقاط حساس کشور بود.بدیهی بود که این پادشاه بزرگ ناحیه ست قوم پارس را توسعه دهد بدون اینکه باعث تفرقه و تجزیه آنها شود.

هرودوت، مورخ معروف یونان باستان و نویسنده کتاب ذیقیمت تواریخ در بند ۱۲۵ از دفتر اول خود، قوم پارس را شامل ده طایفه می داند که شش تای آن یکجا نشین و چهارتای دیگر بیابانگرد بوده اند.گروه نخست عبارت از پاسارگادیان، مارافیان، ماسپیان، پانتالیان، دروسیان و گرامانیان بوده اند و گروه دوم شامل طوایف دایی، مارد، دروپیک و ساگارتی بوده است.هرودوت گزارشی راجع به محل ست یکایک آنها ارایه نمی دهد بلکه اراضی واقع در شرق کوههای شوش تا سواحل خلیج فارس و بیابان لوت را به مناسبت محل استقرار قبایل پارسی، پرسپولیس می نامد.

نگارنده با توجه به نتایج مطالعات خود، در مورد محدوده اسکان هر یک از طوایف پارسی مایل است اراضی واقع در ناحیه ای که از سمت شمال به خط لاور ساحلی ـ لاور شرقی و از شرق و جنوب به محور لار، لامرد و لاوان و از سمت غرب به خلیج فارس محدود می شود را مسکن طایفه مارد بداند زیرا همه این اسامی واژه مارد یا صورت های دیگر آن، مرد یا آمارد را در جز دوم خود مستور دارند و پیشوند لا» که در آغاز همه آنها قرار دارد به معنی لانه یا آشیانه و به تعبیر امروزی وطن است.البته این بدان معنا نیست که طایفه مارد در ورای این خطوط فرضی مستقر نشده بلکه بدیهی است انشعاباتی از این طایفه در بیرون از این خطوط نیز سکنی داشته اند مانند روستای لاغران که از لحاظ ریشه شناسی بی ارتباط با این مقوله نیست در جنوب جهرم و در شمال لامرد قرار دارد.به همین سان برخی طوایف همجوار نیز می توانسته اند به داخل اراضی این طایفه نفوذ نمایند.

بنابراین ورود آریاها به ناحیه امروزی دشتی به دوره داریوش بزرگ هخامنشی و عصر اصلاحات داخلی وی یعنی پیش از سال ۵۱۲ قبل از میلاد که سرآغاز اصلاحات خارجی داریوش است باز می گردد.

نام ماردها دوبار دیگر نیز در تاریخ آمده است: یکی در زمان جنگ سارد (۵۴۶ قبل از میلاد) که کورش بزرگ برای فتح لیدیه به نبرد کرزوس رفت.گزنفون فیلسوف معروف یونان و فرمانده سپاه ده هزار نفری در هنگام بازگشت یونانیان از جنگ میان کوروش جوان و اردشیر دوم هخامنشی، در یکی از تالیفات خود تحت عنوان سیروپدی یا تربیت کوروش می گوید در یکی از صحنه های جنگ اسب سواری کوروش توسط تیرهای دشمن از پا درآمد و احتمال داشت کوروش بزرگ پایمال سم ستوران شود سربازی که اسب خود را در اختیار کورش گذاشت از طایفه مارد بود .از سرنوشت این سرباز فداکار مطلبی در تاریخ درج نشده است ولی استاد باستانی پاریزی ضمن مقایسه ای که بین این صحنه و صحنه مشابهی که دو هزار سال بعد برای یکی از امرای آل مظفر و یکی از سربازانش پیش آمده است تصور می کند که آن سرباز جان خود را بر سر از خود گذشتگی اش نهاده است.

بار دوم که نامی از این طایفه در تاریخ آمده است مربوط به اواخر قرن چهارم پیش از میلاد و لشکر کشی اسکندر مقدونی به ایران است.در این روایت آمده است که اسکندر، در پیشروی اش به سمت غرب به قومی موسوم به آمارد برخورد کرد و بدون اینکه بتواند آنها را مطیع نماید با گذر از دریا به صحرای آرابیوس رفت.محققین جدید اروپایی که تمایل زیادی دارند تا دامنه یورش اسکندر را به هندوستان برسانند این طایفه بیگانه ستیز را ساکنین آمل امروزی در ساحل خزر قلمداد می کنند و صحرای آرابیوس را بیابان ترکستان فعلی می دانند، اما در مقابل وجه تسمیه آن روزی بیابان ترکستان به آرابیوس سکوت می کنند.مخصوصاً درباره نام آن بیابان که طبق کتیبه های هخامنشی و متون معتبر یونانی و رومی که سغدیان و سغدیانوس ضبط شده و کیفیت تبدیل آن به آرابیوس هیچ توضیحی نمی دهند.حال اگر بتوان نوشته های محققین اروپایی را که تا حدی تحت تأثیر ذهنیت آنها برای بزرگ نمایی اسکندر بوده است یکسو نگرانه، غیر علمی و مغشوش فرض کرد می توان این احتمال را پذیرفت، طایفه ای که در مقابل هجوم اسکندر به سمت غرب ایستادگی کرده همان طایفه مارد ساکن در ساحل خلیج فارس بوده است و صحرای آرابیوس که بنا به گفته مورخین اسکندر در آن سوی دریا قرار داشته را نیز به جای سغد با عربستان کنونی که در کتیبه های باستانی نیز آرابه و آرابیوس قید شده تطبیق داد و دریای مابین قوم مارد و صحرای آرابیوس را خلیج فارس دانست.بیگانه ستیزی مردم دشتی و تنگستان که بارها در تاریخ در مقابل اعراب صدر اسلام، تهاجم قوای مزدور کمپانی هند شرقی در نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی و در برابر قوای انگلیسی در خلال جنگ جهانی اول تکرار شده نیز می تواند دلیل دیگری بر اثبات این فرضیه باشد.

محققان بر آنند که آریاها پس از ورود به یک منطقه جدید بین خود و افراد بومی تفاوت قایل شده و با کنترل زیاد مانع در هم آمیختگی خون خود و نژادهای دیگر می شدند و بدین گونه نوعی کاست اجتماعی را ایجاد می کردند که در هند شدت این کنترل زیاد بوده و در ایران احتمالاً تحت تأثیر تمدنهای غربی فلات از شدت کمتری برخوردار بوده است.لازم به گفتن است که آنچه امروزه در بین مردم این ناحیه و تاحدودی در نواحی همجوار به طوایف اصیل و غیر اصیل مرسوم است و مانع از آمیزش و حتی ارتکاب افراد به پاره ای مشاغل مثل آرایشگری یا پرورش شتر می شود می تواند یادگاری ازهمان دوران باشد که تا به امروز بدون تغییر مانده است.

دین مردم این منطقه در دوران باستان را نیز باید با توجه به نژاد آنها مورد بررسی قرار داد.با توجه به این که مردم بومی این ناحیه، پیش از ورود آریاها از لحاظ ی تابع و تحت تأثیر عیلام بوده اند و حکومت عیلامی ها نیز از مرحله حکومتهای تئوکراسی بالاتر نرفته بدیهی اگر این مردم راغب به پذیرش اعتقادات مذهبی عیلامی ها نمی شدند مجبور به قبول آن بوده اند.ماردها نیز چون از طوایف آریایی بوده اند معتقدات اولیه آریاها را با خود به این ناحیه آورده اند و هر چند عادت تحمیل عقیده مذهبی بر اقوام تابع در میان آریایی ها وجود نداشته اما بدیهی است که طوایف شکست خورده پس از گذشت مدتی- تا آنجا که مجاز باشند- مایل به پذیرش آداب و رسوم و فرهنگ قوم غالب شوند به ویژه زمانی که امید بازگشت به گذشته وجود نداشته باشد.

براساس خرابه های موجود در کوه مند موسوم به کلات حیدری یا کلات مند پاره ای مایلند دین مقطعی مردم این ناحیه در اواخر دوره هخامنشی تا روزگار رسمیت یافتن آیین زردشت در ایران توسط اردشیر پابکان، مؤسس سلسله ساسانی، مبتنی بر پرستش مهر بدانند، علت این امر نیز شباهت کلات مورد نظر با پرستشگاههای مهریان می باشد که تا حدی قانع کننده است، ولی از آنجا که این آیین ویژه خواص مردم بوده بعید می نماید که در میان قومی بیابانگرد آیین مهر پرستی رشد چشمگیری به خود گرفته باشد تا آنجا که وم بنای نیایشگاهی در دل کوه مند را سبب شده باشد.از طرف دیگر سبک معماری قبل از گسترش میتراییسم بوده است که بر شکل ظاهری معابد مهریان تأثیر گذاشته اند.مهمتر اینکه هدف داریوش از اسکان اقوام پارسی در حاشیه خلیج فارس ایجاد امنیت در پشت سر و ساحل بوده است و برای این مهم لازم بوده است که چاپار خانه ای در آن حدود ساخته شود و احتمالاً کلات مند از جمله چاپار خانه های دوره هخامنشی بوده است که معماری آن ها پیشرو شکل ظاهری معابد مهر پرستان شده است.

اما تأخیر در پذیرش آیین زردشتی توسط مردم این ناحیه دور از انتظار نیست همانگونه که در پذیرش اسلام نیز تأخیر زیادی داشته اند چنانکه ابن بلخی در قرن پنجم هجری، هنوز مردم ماندستان راآتش پرستانی می داند که هر روستایی آتش مقدس خود را حفظ کرده است.تأخیر در قبول آیین ها و رسومات تازه را می توان ناشی از موقعیت جغرافیایی این منطقه دانست زیرا نه تنها از لحاظارتباطی دور افتاده است بلکه آب و هوای بیابانی و در نتیجه جمعیت کم آن مانع از گوناگونی افکار و احتیاجات می گردد.

کوه مند که گویا در ازمنه قدیم نوعی تقدس را نیز در خود داشته دو اثر دیگر مربوط به قبل از اسلام را بر پیکر خود حفظ کرده است: یکی قلعه دختر روبروی روستای لاور ساحلی است که اگر تحقیقات استاد باستانی پاریزی را مبنا قرار دهیم باید بپذیریم که این قلعه مثل سایر قلاع دختر از آتشکده های دوره ساسانی بوده است.دوم کلات سیاه در نزدیکی روستای چاه حسین جمال که نامش برگرفته از رنگ سنگهای آن می باشد.این بنا نیز مربوط به روزگار پیش از اسلام بوده که کمتر مورد توجه محققین قرار گرفته است.

غلامرضا زائری کاکینی

۱) ابن بلخی، فارسنامه، تصحیح لسترنج.

۲) آزاد، ابو الکلام، کوروش کبیر، ترجمه ابراهیم باستانی پاریزی.

۳) پیرنیا، تاریخ ایران باستان.

۴) حمد الله مستوفی، نزههٔ القلوب، تصحیح لسترنج.

۵) سایکس، سریرسی، تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقی فخرداعی گیلانی.

۶) کامرون، جرج، ایران در سپیده دم تاریخ، ترجمه حسن انوشه.

۷) میخاییلویچ دیاکانف ،میخاییل ،تاریخ ماد ،ترجمه کریم کشاورز

 

منبع: راسخون


 

پارس خلیج : علی فخرایی معروف و مشهور به علی سمیل فرزند اسماعیل بود.در زبان دشتی به اسماعیل سمیل می گویند بنابراین علی سمیل یعنی علی پسر اسماعیل.اما این اسماعیل نیز فرزند محمد علی بود که در منطقه دشتی به سمیل مهد علی(اسماعیل فرزند محمدعلی)معروف بود.بنابر این علی فرزند اسماعیل فرزند محمد علی بود.

حاج اقا نبوی ضمن تشکر از این که وقتتان را به ما دادید به عنوان اولین سوال اگر ممکن است درباره ی خاندان پدروخانواده ی علی سمیل مطالبی بفرمایید و اطلاعاتی درباره محل تولد حوزه قدرت ازدواج ها ی علی سمیل و فرزندان او به ما بدهید.

بسم الله الرحمن الرحیم

علی فخرایی معروف و مشهور به علی سمیل فرزند اسماعیل بود.در زبان دشتی به اسماعیل سمیل می گویند بنابراین علی سمیل یعنی علی پسر اسماعیل.اما این اسماعیل نیز فرزند محمد علی بود که در منطقه دشتی به سمیل مهد علی(اسماعیل فرزند محمدعلی)معروف بود.بنابر این علی فرزند اسماعیل فرزند محمد علی بود.

پدر علی سمیل چه کاره بود؟

اسماعیل مهد علی همزمان بوده با جمال خان دشتی خان معروف دشتی.جمال خان در نواحی مختلف دشتی زمین های زراعتی بسیار داشت و چند نفر مباشر هم داشت که این زمین ها را اداره می کردند.اسماعیل به اصطلاح مردم دشتی مزیر جمال خان بوده است.

مزیر یعنی چه؟

در زبان دشتی کسی که مقدار زیادی زمین زراعتی با عده ای کشاورز و بازیار دارد و انجا و ان ها را اداره می کند مزیر می گویند.چیزی معادل مباشر در فرهنگ زمین داری ایران.سمیل مهد علی از طرف جمال خان دشتی در مناطقی چون زعفرانی و گله زنی و …مزیر بوده است.جمال خان در اواخر جنگ جهانی اول
توسط انگلیسی ها در خورموج سرنگون شد و جایش را به شیخ عبدلله
داد.احتمالا در همین ماجرا بخشی از زمین های او که توسط اسماعیل اداره می شد توسط او خریداری شده و بدین وسیله اسماعیل صاحب زمین های زراعتی بسیار پهناوری شد.زمین ها نیز بسیار حاصلخیط و بار اور بود.طوری که می توان گفت مرغوب ترین زمین های دشتی به شمار می رفت.زمین هایی بودند با خاک خوب مسطح و یک دست و بدون هر گونه تپه ماهور.

اسماعیل مهد علی چند فرزند پسر داشت؟

اسماعیل مهد علی دو پسر به نام های علی و مهد علی (محمد علی) داشت.من محمد علی را دیده بودم.

به لحاظ اجتماعی علی سمیل در چه مرتبه ای از ساختار قدرتدر منطقه دشتی قرار داشت؟

در منطقه دشتی سلسله مراتب قدرت عبارت بود از:خان رییس و کدخدا.قدرت خان از همه زیادتر بود و عده ی زیادی رییس و کدخدا زیر نظرش بودند.علی سمیل کدخدا بود.

کد خدای چه منطقه ای بود؟

عرض شود کدخدای زعفرانی گله زنی و بردستان بود.

وضع اقتصادی علی سمیل چه طور بود؟

به لحاظ اقتصادی وضع مالی علی سمیل و برادرش محمد علی خیلی خوب بود.تقریبا همه زمین ها ی پدرشان را به ارث بردند و خودشان نیط مقدار زیادی به ان افزودند از این رو از این رو از مالکان بزرگ دشتی در عصر رضا شاه و محمد رضا شاه پهلوی به شمار می رفتند.تعداد زیادی هم گاو و گوسفند هم داشتند.علاوه بر این با غها و نخلستان های فراوانی را نیط صاحب بودند.در خارج از دشتی نیز زمین و باغ و نخلستان داشتند.اکثر اینها به علی سمیل تعلق داشت.

ایا تجارت نیز می کرد؟

بله.علی سمیل با کشورهای حوزه خلیج فارس خصوصا بحرین داد ستد فراوانی داشت.از دشتی گندم جو حیوان و مواد غذایی به بحرین صادر می کرد و از انجا چای قند و شکر پارچه و لوازم مصرفی و اسلحه وارد می کرد.خودش کشتی داشت و این اجناس را غالبا به طور قاچاق صادر و وارد می کرد.یکی از موارد درگیری
اش با عمکال حکومت رضا شاه و محمد رضا شاه در دشتی هم همین مسله قاچاق بود.غالبا از بنادر دیر و بردخون و …کالاهایش را صادر و وارد می کرد.جاشو و امر برداشت و برایش کار می کردند.

از چه تاریخی علی سمیل شروع به مبارزه با عمال رضا شاه در دشتی کرد؟

علی سمیل ذاتا مردی ازاده و شجاع بود و حاضر نبود زیر یوغ کسی زندگی کند.روی همین اصل عمال حکومت رضا شاه خصوصا سروان اسفندیاری می خواست یااو نباشد و از میان برود و یا مطیع او و رضا شاه باشد.علی سمیل اهل تملق نبود و نمی توانست زیر بار نظامی های رضا شاه برود.روی همین اصل یاغی دولت شد و سال های سال یاغی باقی ماند.جنبش او تا پس از شهریور ۱۳۲۰ و
اوایل حکومت محمد رضا شاه طول کشید.

علی سمیل در طول زندگی اش نوعا دچار درگیری و زد خورد با خوانین روسا و قدرت های محلی بود.انان به کمک عمال دولت رضا شاه فشارهای زیادی بر او وارد کردند.در سر تاسر زندگی اش کمتر اسایش و ارامش داشت و هرگز نتوانست از ثروتش لذت ببرد.حوادث مهمی در زندگی اش اتفاق افتاد.سروان اسفندیاری
که فرمانده نیروهای نظامی رضا شاه در جنوب و بوشهر بود.کسی بود که کمر به نابودی علی سمیل بست.خیلی تلاش و کوشش کرد که او را به شکلی از بین ببرد دام های زیادی برایش گذاشت اما علی سمیل با هوشیاری از ان دام ها رهید.

اسفندیاری بسیاری از خوانین و روسای دشتی دیر بندر طاهری و بنادر ثلاث را برای دستگیری او بسیج کرد اما طرفی نبست.سر انجام نقشه ای کشید که با دیگر نقشه هایش متفاوت بود.این بار از در خیر خواهی و صلح طلبی  وارد شد و ضلحی ف ما بین انجام گرفت اما دو طرف به هم بی اعتماد ماندند.صلح صوری
محض بود.پس از ان اسفندیاری عبدالله دشتی را از تهران به بوشهر فرا
خواند….

می بخشید صحبت هایتان را قطع می کنم.اگر ممکن است به طور فشرده شیخ عبدلله دشتی را معرفی فرمایید؟

شیخ عبدالله دشتی اصلا اهل برازجان بود.خودش و پدرش اهل برازجان
بودند.شیخ عبداللع برادرزاده شیخ محمد حسین برازجانی بود.اگر درست یادم
مانده باشد دردوره ی پنجم یا ششم مجلس شورای ملی در دوران رضا شاه .شیخ عبداالله دشتی از طرف مردم بوشهر نماینده مجلس هم شد.من او را در تهران دیده بودم.مرد ظاهر الصلاحی بود.به خاطر معروفیت علی دشتی خواهرش زن شیخ محمد حسین برازجانی بود.فامیل دشتی را برای خود انتخاب کرده بود وگرنه
هیچ نسبتی با منطقه دشتی نداشت.

متشکرم لطفا ادامه ماجرا را بفرمایید.؟

بله.اسفندیاری شیخ عیدالله دشتی را که ان ایام مقیم تهران بود به دشتی اورد تا به سراغ علی سمیل برود و صلح واقعی را فی ما بین انجام دهد.شیخ عبدلله مردی به ظاهر مقیدی بخ مسال شرعی بود و برادرزاده ی شیخ محمد حسین برازجانی هم بود و روی همین اصل مورد احترام علی سمیل بود.اسفندیاری بدون ان که نیت واقعی خود را برای شیخ عبدالله بگوید به او گفت که:

برو نزد علی سمیل و او را دعوت به صلح ارامش کن.بگو که اگر ارام بگیرد ما هم با او کاری نداریم.برو و از طرف من به او تامین بده بگو که در امانی و ضامن هم  من  شیخ عبدالله به بردستان می رود و نهار را مهمان علی سمیل می شود.علی سمیل غالبا تفنگچیانی داشت که محافظش بودند.نهاری خورده میشود و
می خوابند.از ان طرف اسفندیاری با عده زیادی نظامی در اطراف بردستان مخفی شده بود.منتظر بود تا در وقت نهار و استراحت از موقعیت استفاده کند و غفلتا به محل اقامت علی سمیل ریخته و او را غافلگیر کرده و به چنگ اورد.

همین طور که دستور محاصره بردستان را صادر کرده بود زنی از اهالی بردستان متوجه حضور مشکوک سربازان در اطراف روستا می شود و بلافاصله  به علی سمیل خبر می دهد.علی سمیل نیز فورا شیخ عبدالله دشتی را گروگان می گیرد و به منطقه جم و ریز می گریزد و در کوهستانهای اطراف انجا مخفی می شود.

علی سمیل در ابتدا میخواست شیخ عبدالله را به خاطر خیانتش بکشد اما وقتی می فهمد که او از توطه بی خبر بوده پس از مدتی رهایش می سازد.

علی سمیل مردی بسیار زیرک و باهوشیاری بود و همین ویژگی باعث شد تا بارها از دام نظامیان رضا شاه فرار کند و جان سالم به در برد.حتی در رفتار روزانه اش هم خیلی محتاط و مال اندیش بود.تعریف می کنند که روزی شیخ سلیمان نصوری(برادر شیخ جبار و شیخ حاتم)دیداری از علی سمیل کرده بود.به لحاظ اخلاقی و بر اساس سنت منطقه ای علی سمیل خود را موظف می بیند که بازدید او را پس بدهد و دیدن شیخ سلیمان برود.خبر به شیخ می رسد که فلانی قصد دیدیار تو را کرده.بلافاصله شیخ سلیمان ماشینی با راننده نزد علی سمیل می فرستد تا او را از دشتی به بندر طاهری و کنگان ببرد.اما علی سمیل ماشین و راننده را پس می فرستد و ضمن تشکر می گوید:

سوار یابو شدن خوش تره !

در این رد کردن در عین حال که علو طبع علی سمیل را می رساند نوعی احتیاط و مال اندیشی هم وجود داشت.شیخ سلیمان نصوری متهم به ارتباط با اسفندیاری بود و ممکن بود ان دو نفر توطه ای برای علی سمیل طرح کرده بوده باشند.روی همین اصل حاضر نشد سوار ماشینی که شیخ فرستاده بود شود زیرا ممکن بود ان
ماشین او را مستقیما نزد سروان اسفندیاری ببرد!

ممکن است از ویژگی های فردی علی سمیل عم بگویید؟

من به جرات می توانم از این فر تعریف تمجید بکنم.واجد بسیاری از خصایصی بود که در دیگر خوانین روسا کدخدایان و حتی علمای دشی نبود.

ادمی بسیار سخی و بخشنده بود.حاتم طایی دشتی بود.سخاوتش شهره خاص عام بود.مثلا در یکی اط شب های عید فطر صد پنجاه نفر را به اصطلاح سر روزه داد یعنی فطریه انان را پرداخت کرد.این معیاری است برای میزان سخی بودن او  و در عین حال میزان امد شد به خانه اش در خانه اش بر روی همه بازبود.

به سادات و اهل علم  مخصوصا اگر اهل علم سید بود خیلی خیلی احترام می گذاشت.غلام و بنده ی دست به سینه ی سادات بود.کافی بود بشنود فلان سید قصد عبور از منطقه او را دارد.تا از او پذیرایی مفصل نمی کرد رهایش نمی ساخت.با دوربین بالای خانه اش می ایستاد و نگاه می کرد تا کی فلان سید پیدایش شود.تا از دور او را می دید پیاده به استقبالش می رفت.دست اقا را می بوسید و با احترام و اکرام او را به خانه اش می برد.وقتی که اقا هم که اقا می خواست برود هر چه می توانست با او می فرستاد و کلی اجناس و پول به او می داد.

جناب عالی ایا علی سمیل را هم دیدیه بودید؟

سنه ۱۳۲۱ شمسی بود.تابستان بود و مدرسه ها تازه تعطیل شده بودند.ان ایام پدرم در اموزش و پرورش کنگان بود و قصد داشت به روستای زادگاهمان چاووشی بازگردد.من هم همراهش بودم.سوار دو الاغ بودیم.قبل از طهر بود که به روستای نوکن رسیدیم.انجا منزل مهد علی سمیل برادر علی سمیل بود.وارد منزلش شدیم.پدرم مردی شاعر مسلک و مطلع از تاریخ و رجال و گذشته ی منطقه
و سخنور و محفل ارا بود طوری که وقتی صحبت می کرد همه حظار در مجلس ساکت می نشستند و به حر فهای او گوش میدادند.قبل از نهار پدرم شروع کرد در مورد تاریخ دشتی و خوانین و شعرای ان نواحی حرف زدن ظهر که شد نهار مفصلی اوردن که صرف شد.سپس خوابیدیم.عصر پس از صرف چای میزبان هر اندازه اصرار کرد که شب را منزلش بمانیم پدر قبول نکرد و گفت:

می خواهم دیدنی هم از علی سمیل کنم.

علی سمیل در روستایی به فاصله نیم فرسخی نوکن بنام گله زنی اقامت داشت.برادر علی سمیل با حالت خاصی گفت:

اقا!علی خانه نیست!خانه نمی ماند.در رفته.

معلوم شد باز فراریست از این رو من هرگز موفق نشدم او را ببینم.

میزان سواد و معلومات علی سمیل تا چه اندازه بوده؟

علی سمیل سواد به ان شکل نداشت.تنها می توانست بخواند و بنویسد.خط می نوشت.

ایا فرزندانی هم از او باقی مانده است؟

علی سمیل در طول زندگی چهار بار ازدواج کرد اما از این تعداد زن هیچ فرزند مذکر یا مونثی نصیبش نشد و بلاعقب از دنیا رفت.

کی فوت کرد؟

علی سمیل پس از سال ۱۳۲۵ به بعد به سرطان مبتلا شد ناچار به بحرین رفت.
در بحرین عمل جراحی کرد اما فایده نداشت و همان جا هم مرد.ان ایام من در نجف اشرف بودم .

متشکرم

 

بر گرفته شده از کتاب:

یادگارنامه حجت الاسلام و المسلمین حاج سید محمد حسن نبوی

منبع: پایگاه خبری پارس خلیج


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سئو عسل طبیعی